
پناه آرامش برای کوچکترینها/ محافظت از کودکان در زمان جنگ

در میدان جنگ، کودکان نه سلاح به دست دارند و نه نقش سیاسی، اما بیشترین آسیب را میبینند. بحرانهای نظامی از آنها قربانیانی خاموش میسازند که اضطراب، بیخانمانی، و گسست خانواده را با پوست و استخوان تجربه میکنند.
به گزارش اقتصادآنلاین، وقتی یک آژیر خطر در شهری جنگزده به صدا درمیآید، بدن کودک پیش از آنکه مفهوم صدا را درک کند، در معرض یک ترس خام و ناآموخته قرار میگیرد. بر اساس مطالعات یونیسف و سازمان جهانی بهداشت، کودکان، به دلیل رشد ناتمام سیستم عصبی، در برابر بحرانهای شدید مانند جنگ، آسیبپذیرتر از بزرگسالان هستند. این آسیبها میتوانند به شکل شبادراری، اختلال در گفتار، سکوت طولانی، کابوسهای مکرر، یا حتی رفتارهای پرخاشگرانه بروز پیدا کنند.
از سوریه تا سودان، از غزه تا خارکیف، گزارشهایی بیشمار وجود دارد از کودکانی که به چشم خود مرگ عزیزانشان را دیدهاند. اما فاجعه فقط در آن لحظه اتفاق نمیافتد؛ تداوم بحران باعث تثبیت اضطراب، انزوای روانی و بیاعتمادی عمیق به دنیای اطراف میشود. در بسیاری موارد، اگر مداخله روانشناختی و حمایت اجتماعی صورت نگیرد، این زخمها به سادگی تا بزرگسالی باقی میمانند.
پناهگاه روانی: خانه، خانواده و نقش والدین در آرامش کودکان
در شرایط جنگی، خانه ممکن است به یک پناهگاه فیزیکی بدل شود، اما آنچه کودک نیاز دارد، پناهگاهی روانیست که از طریق رفتار والدین شکل میگیرد. نخستین و مؤثرترین سپر روانی کودک در برابر جنگ، والدینی هستند که بتوانند آرامش خود را حفظ کنند، اطلاعات را به زبان ساده و ایمن منتقل کنند و واکنشهای هیجانی خود را مدیریت نمایند.
پژوهشها نشان میدهد که کودکان در بحران، واکنش والدین را الگوسازی میکنند. اگر والدینی دچار آشفتگی، بیتابی یا رفتارهای خشونتآمیز شوند، احتمال انتقال استرس به کودک به شدت افزایش مییابد. از سوی دیگر، والدینی که با لحن نرم، تماس جسمی مطمئن و آغوش باز با کودک رفتار میکنند، محیطی برای ترمیم روانی او فراهم میسازند؛ حتی در میانهی آتش و آوار.
قصهگویی در پناهگاه: روایتگری به عنوان ابزار کاهش ترس
زبان کودک، زبان نماد و خیال است. در شرایطی که گفتن مستقیم حقیقت میتواند ترسناک یا غیرقابل درک باشد، والدین و مراقبان میتوانند از قصهها و بازیها برای معنا دادن به وضعیت استفاده کنند. ساختن روایتهایی ساده، اما امیدوارکننده، با شخصیتهایی که کودک بتواند با آنها همذاتپنداری کند، یکی از موثرترین ابزارهای کاهش اضطراب است.
برای مثال، به جای آنکه به کودک گفته شود «ممکن است امشب بمباران شویم»، میتوان داستانی ساخت از یک قلعهی جادویی که وقتی همه کنار هم جمع میشوند، سپری از نور دورش را میپوشاند. روانشناسی کودک به ما میگوید که خیال، نه دروغ است و نه فرار؛ بلکه راهی طبیعی برای تحمل واقعیتیست که ذهن کودک هنوز ظرفیت درکش را ندارد.
آموزش در بحران، راهی برای حفظ ثبات ذهنی کودکان
در بسیاری از مناطق جنگزده، مدارس به دلایل امنیتی تعطیل میشوند. اما فقدان آموزش، تنها به معنای عقبماندگی تحصیلی نیست؛ کودکان بدون ساختار، بدون اجتماع همسنوسالان و بدون هدف روزانه، دچار حس گمگشتگی میشوند. حتی کلاسهای کوچک و غیررسمی در پناهگاهها یا اردوگاهها، میتوانند محیطی فراهم کنند برای پیوست روانی دوباره به جهان.
برنامههای آموزشی اضطراری سازمانهایی مانند یونیسف یا آژانس پناهندگان، دقیقاً بر همین اصل استوارند. ایجاد روال، حتی در دل هرجومرج. در ایران، تجربه مدارس سنگر در دوران جنگ ایران و عراق، نمونهای موفق از تلاش برای حفظ آموزش در شرایط غیرعادی بود. معلمان در همان شرایط بحرانی، با دلسوزی و جسارت، علاوه بر تدریس، نقش رواندرمانگرهای خاموش را نیز ایفا میکردند.
مشارکت دادن کودک، نه بهعنوان قربانی بلکه بهعنوان بازیگر
یکی از اشتباهات رایج در زمان بحران، منفعل کردن کودکان به بهانه «محافظت» است. کودکانی که هیچ نقشی در مدیریت بحران ندارند، ممکن است احساس ناتوانی شدید و بیاهمیتی کنند. روانشناسان کودک توصیه میکنند که در حد توان و سن، میتوان کودکان را وارد برخی فعالیتها مثل کمک به مرتبسازی وسایل پناهگاه، نگهداری از خواهر یا برادر کوچکتر، حتی رنگآمیزی دیوارهای پناهگاه کرد.
این مشارکتهای کوچک، باعث میشود کودک احساس کند بخشی از راهحل است، نه بخشی از بحران. در واقع، حتی احساس مسئولیت کوچک، از کودک یک شخصیت فعال و مقاوم میسازد؛ نه تنها برای امروز، بلکه برای سالهای بعد که شاید او تبدیل به بزرگسالی درگیر با بازسازی شود.
کودکان یتیم، جداشده یا بیخانمان در جنگ
یکی از تلخترین ابعاد جنگ، رها شدن کودکانی است که والدین خود را از دست دادهاند یا از آنها جدا شدهاند. این کودکان، در برابر آسیبهای جسمی، سوءاستفاده جنسی، کار اجباری یا سربازگیری، بیش از همه در معرض خطرند. در بسیاری از درگیریها، کودکان یتیم تبدیل به “سرباز کودک” شدهاند، یا در اردوگاهها، مورد سوءاستفاده قاچاقچیان انسان قرار گرفتهاند.
در چنین مواردی، تنها راهکار مؤثر، حضور نهادهای مسئول، چارچوبهای قانونی بینالمللی و نظارت مدنی است. حفاظت فیزیکی کافی نیست؛ این کودکان به مراقبان آموزشدیده، خدمات روانشناختی و برنامههای بازپروری نیاز دارند. در غیر این صورت، نسلی از بزرگسالان با اختلال روانی و کینههای درونی، آینده را به چالش خواهند کشید.
ابزارهای نوین برای کاهش اضطراب در بحران
در عصر دیجیتال، ابزارهای روانشناسی کودک نیز دیجیتالی شدهاند. از اپلیکیشنهایی با بازیهای آرامبخش گرفته تا کتابهای الکترونیکی تعاملی، امروزه روشهای جدیدی برای کاهش اضطراب کودکان وجود دارد. در کشورهای بحرانزده، برخی سازمانهای بینالمللی اقدام به توزیع تبلتها یا فایلهای آفلاین کردهاند که محتواهایی برای سرگرمی، آموزش و آرامسازی دارند.
همچنین گروههای مجازی والدین در واتساپ، تلگرام یا شبکههای دیگر، به فضایی برای تبادل تجربه، ارائه راهکار و حمایت متقابل بدل شدهاند. در عین حال، باید مراقب محتوای ترسناک، تصاویر خشونتآمیز و شایعات بود، چرا که کودکان حتی وقتی مستقیماً مخاطب نیستند، از محیط دیجیتال خانواده تأثیر میپذیرند.
آیندهای که باید زنده بماند، وظیفه جمعی در برابر کودک جنگدیده
در نهایت، محافظت از کودکان در زمان جنگ، فقط یک مسئولیت والدینی نیست؛ وظیفهای انسانی و جمعی است. جامعهای که در بحران، فقط به نجات جسم خود فکر میکند و روان کودک را فراموش میکند، در حال ساختن آیندهای زخمخورده است. همانطور که دیوارها پس از جنگ بازسازی میشوند، ذهن و روان نیز نیاز به بازسازی دارند، و این کار، از دوران بحران باید آغاز شود.
محافظت از کودک، یعنی حفظ انسانیت در تاریکترین ساعات. یعنی گفتن “تو تنها نیستی” به کوچکترین اعضای جامعهای که زیر آسمان بیپناهی نشستهاند. اگر قرار است آیندهای ساخته شود، باید از همین امروز، با دستانی مهربان و صدایی آرام، کودک را از آتش عبور دهیم؛ نه بهزور، بلکه با اعتماد، حضور و عشق.