ایرانستان، هرگز!
ایران، فراتر از یک جغرافیای ۱.۶ میلیون کیلومتری، تبلور یک هویت تاریخی و روح جمعی است؛ هویتی که طی قرنها در مواجهه با بحرانها، نشان داده ظرفیت انسجام درونی و بازسازی خود را دارد.
در فضای پرتنش منطقه و وقوع درگیریهای خونین در پی تهاجم اسرائیل، لازم است میان اهداف بازیگران مختلف تمایز قائل شد. بر این اساس میتوان گفت راهبرد و دستورکار اسرائیل، بهویژه شخص نتانیاهو، الزاماً با خواست ایالات متحده یا اولویتهای نظم جهانی همسو نیست. غرب اگرچه با الگوی حکمرانی فعلی در ایران ناسازگار است و اسلام سیاسی را برنمیتابد، اما بهخوبی آگاه است که فروپاشی ساختار حاکمیت در کشوری با این ابعاد جمعیتی و موقعیت ژئوپلیتیک، منطقه و فراتر از آن را با بیثباتی بلندمدت مواجه خواهد کرد.
در این چارچوب، سناریوهایی، چون تجزیه، بیدولتی یا گسست کامل از مرکز – آنچه گاه با عنوان «ایرانستان» از آن یاد میشود – نه مطلوب قدرتهای جهانی است و نه از نظر تاریخی و اجتماعی در ایران زمینهی پایداری دارد. چنین تحولاتی، با هزینههایی غیرقابل پیشبینی همراهاند: از اختلال در امنیت جهانی انرژی و موج مهاجرت ایرانیان به اروپا تا رشد تهدیدات فراملّی مانند تروریسم و شیوع جنگ.
اما از سوی دیگر، نشانههایی از میل به تحول ساختاری آرام، اما گسترده در درون جمهوری اسلامی دیده میشود. این تحول نه یک فروپاشی، که میتواند نوعی گذار تدریجی از مصادیق تندروی و گفتمان مقاومت به سمت خرَد جمعی، تعامل با جامعه، و نظمپذیری جهانی باشد. در این چشمانداز، با رفع بازدارنگیهای ساختاری، رفتارهایی از قبیل سیاست خارجی پویاتر، گسترش مشورت در سطوح تصمیمگیری، و تلاش برای کاهش شکاف با جامعه مورد انتظار است.
همچنین بهنظر میرسد ایالات متحده نیز، پس از اعمال فشار حداکثری در حوزهی اقتصاد و سپس تجاوز نظامی به خاک ایران، استراتژی خود را بهسوی تغییر رفتار و نه تغییر رژیم تعریف نماید. آنچه از دیدگاه واشنگتن در اولویت قرار دارد، عدم دستیابی ایران به سلاح هستهای و در پی آن حرکت این کشور بهسوی انطباق نسبی با قواعد نظم بینالملل، کاستن از تنشهای منطقهای و تضعیف قابلیت بیثباتسازی فرامنطقهای است.
در بعد داخلی گرچه در کوتاهمدت میتوان انتظار داشت تنشهای کنترلشده (سایبری، موشکی یا پهپادی) میان ایران و اسرائیل ادامه یابد و موجب بسته شدن ضمنی فضای سیاسی و امنیتی کشور شود، اما مسیر میانمدت و بلندمدت به عواملی کلیدی پیوند خورده است که رویکرد نظامی در آن کمتر دیده میشود: اراده سیاسی برای تغییر، لزوم اصلاحات نهادی، تعادل قدرت درون نظام، تقویت روابط راهبردی با شرق، موقعیت دولت در مذاکرات آتی و از همه مهمتر، تعامل حاکمیت با جامعه ایرانی و افزایش تاب آوری اجتماعی.
در این میان، نقش مردم ایران تعیینکننده خواهد بود. اگر حاکمیت به مشارکت واقعی و بازتعریف رابطهاش با جامعه تن دهد، و اگر مردم احساس کنند در شکلدهی آینده سیاسی و اقتصادی کشور نقش دارند، آنگاه میتوان انتظار داشت ایران جدیدی شکل گیرد: کشوری با نظم سیاسی متفاوت، اقتصادی به سوی شکوفایی و هویتی که هم از تاریخ تغذیه میکند و هم به آینده نگاه دارد.
در نهایت، هرچند ملاحظات قدرتهای جهانی مانع از آن است که ایران به نسخهای از «ایرانستان کوچک» بدل شود، اما ضمانت واقعی این یکپارچگی و ثبات، نه در خارج، که در داخل است. این مردم ایراناند که در بزنگاههای تاریخی، نشان دادهاند خواهان حفظ سرزمین، هویت و آیندهاند.
طوفان عزیزی
۲۴ تیر ۱۴۰۴