مثقال-طلا با آگاه
وی ایکس اکستریم
کیان.
x
فونیکس
تور روسیه
دیجی شهر
فلای تو دی
۱۸ / شهريور / ۱۴۰۴ ۰۷:۳۹

زیان‌های روانشناختی وضعیت «نه جنگ نه صلح»/ بلاتکلیفی، سرمایه اجتماعی را بی‌صدا و آرام نابود می‌کند

زیان‌های روانشناختی وضعیت «نه جنگ نه صلح»/ بلاتکلیفی، سرمایه اجتماعی را بی‌صدا و آرام نابود می‌کند

جامعه ایران در وضعیت پارادوکسیکالی به‌سر می‌برد؛ نه در جنگی آشکار است، نه در صلحی مطمئن. این «برزخ اجتماعی» از جنگ هم فرساینده‌تر است، زیرا به‌جای تخریب فیزیکی، ذهن و روان جامعه را می‌فرساید و امید به آینده را از بین می‌برد.

کد خبر: ۲۰۸۵۰۱۶
پارس نماد.

به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از روزنامه هم میهن، جامعه‌شناسی سیاسی این حالت را «رخوت اجتماعی» می‌نامد؛ وضعیتی که در آن، جامعه نه نیروی کنش دارد و نه توان مقاومت، بلکه در تعلیق دائمی میان بیم و امید گرفتار است.

در نظریه‌های جامعه‌شناسی سیاسی، یکی از عوامل مهم در شکل‌گیری رخوت اجتماعی، انسداد نهادی است. وقتی نهاد‌های رسمی نتوانند نقش خود را در مدیریت بحران ایفا کنند، یا پیام‌های متناقض و مبهم صادر کنند، جامعه به حالتی از بلاتکلیفی سوق داده می‌شود. نمونه‌هایی از این بلاتکلیفی را می‌توان چنین صورتبندی کرد: ابهام در سیاست خارجی (توافق یا تقابل؟)، دوگانگی در سیاست اقتصادی (آزادسازی یا کنترل‌گرایی؟) و فقدان چشم‌انداز بلندمدت. این عوامل، شهروندان را در وضعیتی مشابه «اتاق تاریک» قرار می‌دهد؛ جایی‌که هر حرکت، پرهزینه و نامعلوم به‌نظر می‌رسد.

فرسایش سرمایه اجتماعی

سرمایه اجتماعی در هر جامعه، ستون نامرئی ثبات است. اعتماد عمومی به نهاد‌ها و همبستگی اجتماعی، منابعی‌اند که در بحران‌های بزرگ، امکان تاب‌آوری را فراهم می‌کنند. در ایران امروز، اما بلاتکلیفی سیاسی ـ اقتصادی این سرمایه را به‌تدریج می‌ساید؛ بنابراین مردم به‌جای اعتماد به سیاست‌های رسمی، به شبکه‌های غیررسمی و شایعات متکی می‌شوند. همبستگی اجتماعی جای خود را به رقابت فردی برای بقا می‌دهد. جامعه از «کنش جمعی» فاصله می‌گیرد و به «عقب‌نشینی فردی» پناه می‌برد. این پدیده همان‌چیزی است که جامعه‌شناسان سیاسی آن را «انزواگرایی تدافعی» می‌نامند.

بلاتکلیفی، فقط ساختار‌ها را فلج نمی‌کند، بلکه روان جمعی را نیز تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. مردم در شرایط نااطمینانی دائمی، دچار حالتی می‌شوند که می‌توان آن را «انتظار فرساینده» نامید؛ خانواده‌ها خرید‌های کلان را به‌تعویق می‌اندازند. جوانان تصمیم‌های حیاتی مثل ازدواج، مهاجرت یا شروع کسب‌وکار را عقب می‌زنند. کارآفرینان سرمایه‌های خود را در قالب دلار و طلا منجمد می‌کنند، نه در قالب تولید. در چنین شرایطی، مردم به‌جای مشارکت فعال در اقتصاد و اجتماع، به مصرف‌گرایی احتیاطی، احتکار کوچک خانگی، یا خروج سرمایه به بازار‌های موازی روی می‌آورند.

این واکنش‌ها بیش از آنکه نتیجه محاسبات اقتصادی باشد، برخاسته از روان جمعی بی‌اعتماد است. جامعه‌ای که فردای خود را نمی‌بیند، نه سرمایه‌گذاری می‌کند و نه به اصلاح امیدوار است. ازیک‌سو، تهدید‌های بیرونی مانند بازگشت احتمالی مکانیزم ماشه، تحریم‌های تازه و سایه جنگ همواره در افکار عمومی حضور دارد. از سوی دیگر، دولت در برابر این پرسش که «برنامه روشن برای خروج از بحران چیست؟» پاسخ شفافی ارائه نمی‌دهد. نتیجه این عدم شفافیت، اخبار ضدونقیض و سیاست‌ورزی مبهم است که به‌جای آرامش، جامعه را در حالت انتظار نگه می‌دارد. این روان‌شناسی انتظار، جامعه را به‌نوعی فلج خاموش می‌کشاند؛ فلجی که برخلاف جنگ، صدای انفجار ندارد، اما تمام اراده‌های جمعی را می‌سوزاند.

رخوت، خطری خاموش‌تر از جنگ

ایران امروز بیش از آنکه درگیر جنگ سخت باشد، درگیر جنگی نرم و خاموش است؛ جنگ با بی‌اعتمادی، رخوت و انتظار اجتماعی. جنگ هرچند ویرانگر است، اما تکلیف را روشن می‌کند. بلاتکلیفی اما، سرمایه اجتماعی را بی‌صدا و آرام نابود می‌سازد. دشمنان ایران این شرایط را مخرب‌تر از یک حمله نظامی می‌دانند، زیرا در چنین فضایی، سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی ـ که ستون اصلی هر نظام سیاسی است ـ در سکوت و تدریجی فرو می‌ریزد. جنگ می‌تواند بازسازی شود، تحریم می‌تواند لغو شود، اما نابودی سرمایه اجتماعی، بازگشت‌پذیر نیست.

به‌بیان‌دیگر، ایران امروز درگیر «جنگ سرد»‌ی داخلی و خارجی است که پیامد‌های آن بر روان جامعه و اقتصاد ملی، از هر نبرد داغی ویرانگرتر است. جامعه‌شناسی سیاسی به ما هشدار می‌دهد که اگر نهاد‌ها نتوانند با شفافیت، پاسخگویی و افق‌سازی، اعتماد عمومی را بازآفرینی کنند، جامعه بیش از آنکه از بمب‌ها بترسد، از درون دچار فرسایش خواهد شد و این، همان خطری است که باید جدی‌تر از هر تهدید نظامی دید.

ارسال نظرات
ملی گلد.
x