مثقال-طلا با آگاه
وی ایکس اکستریم
کیان.
x
فونیکس
تور روسیه
دیجی شهر
فلای تو دی
۲۳ / شهريور / ۱۴۰۴ ۱۴:۰۰
روایت آمریکایی از قدرت و خشونت؛

۲۵۰ سال خون و سیاست در آمریکا/ چرا خشونت بخشی از هویت سیاسی آمریکاست؟

۲۵۰ سال خون و سیاست در آمریکا/ چرا خشونت بخشی از هویت سیاسی آمریکاست؟

خشونت سیاسی در آمریکا پدیده‌ای گذرا یا استثنایی نیست، بلکه بخشی ریشه‌دار از تاریخ و هویت این کشور است. از انقلاب آمریکا و دوئل‌های خونین قرن نوزدهم تا تیراندازی‌های معاصر، سیاست آمریکایی همواره با اسلحه و خون تعریف شده است.

کد خبر: ۲۰۸۶۱۲۸
پارس نماد.

به گزارش اقتصادآنلاین، نشریه کانورسیشن در گزارشی به تاریخچه تیراندازی‌ها و اعدام‌های سیاسی در آمریکا پرداخته است. این نشریه در گزارش خود آورده است: یک روز پس از آنکه «چارلی کرک» فعال محافظه‌کار در حالی که در دانشگاه «یوتا ولی» سخنرانی می‌کرد، هدف تیراندازی قرار گرفت و کشته شد، تحلیلگران بار دیگر همان جمله آشنا را تکرار کردند: «ما آمریکایی‌ها اینگونه نیستیم.»

دیگران نیز دیدگاه مشابهی ابراز کردند. «وپی گلدبرگ» در برنامه تلویزیونی «ویو» اعلام کرد که آمریکایی‌ها اختلافات سیاسی خود را به‌صورت مسالمت‌آمیز حل می‌کنند: «این شیوه ما نیست.».

اما بلافاصله نمونه‌های تلخ دیگری به ذهن می‌آید؛ رئیس‌جمهور «جان. اف. کندی» در ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ ترور و کشته شد. در نمونه‌ای تازه‌تر، در ۱۴ ژوئن ۲۰۲۵، «ملیسا هورتمن» رئیس پیشین مجلس نمایندگان مینه‌سوتا، در خانه خود همراه با همسر و سگشان با شلیک گلوله کشته شد. بنابراین نگاه به این خشونت‌ها به‌عنوان «رویداد‌های پراکنده» اشتباه است.

خشونت به‌عنوان الگوی تکرارشونده در سیاست آمریکا

این حوادث، در واقع بازتاب یک الگوی مکرر هستند. سیاست آمریکایی مدت‌هاست که خشونت خود را شخصی‌سازی کرده است. بار‌ها در تاریخ، پیشرفت سیاسی به حذف یا نابودی یک فرد خاص گره خورده است؛ رقیبی که به دشمن نهایی و منفور بدل می‌شود.

بنابراین، ادعای اینکه چنین تیراندازی‌هایی مغایر با «ماهیت آمریکایی‌ها» است، به‌معنای فراموشی این واقعیت است که ایالات متحده بر همین شکل از خشونت سیاسی بنیان گذاشته شد و تاکنون نیز با آن ادامه یافته است.

انقلاب و خشونت به‌عنوان نمایش سیاسی

سال‌های انقلاب آمریکا در بطن خشونت شکل گرفت. یکی از مجازات‌های شنیع که علیه مخالفان سیاسی به‌کار می‌رفت، «قیر و پر» کردن بود؛ روشی وارداتی از اروپا که «پسران آزادی» (فعالان استعماری مخالف سلطه بریتانیا) در اواخر دهه ۱۷۶۰ آن را رواج دادند.

در شهر‌های بندری، چون بوستون و نیویورک، گروه‌های خشمگین، مخالفان سیاسی را که اغلب وفاداران به پادشاه یا مقامات سلطنتی بودند، برهنه می‌کردند، بدنشان را با قیر داغ می‌پوشاندند، در پر می‌غلتاندند و در خیابان‌ها به نمایش می‌گذاشتند.

تأثیر این مجازات بر بدن‌ها ویرانگر بود. وقتی قیر از پوست جدا می‌شد، گوشت به نوار‌هایی کنده می‌شد. افراد از این شکنجه زنده می‌ماندند، اما تا پایان عمر با زخم‌های دائمی آن زندگی می‌کردند.

تا اواخر دهه ۱۷۷۰، انقلاب در «کلنی‌های میانی» به یک جنگ داخلی بی‌رحمانه تبدیل شد. در نیویورک و نیوجرسی، شبه‌نظامیان انقلابی، وفاداران و نیرو‌های بریتانیایی به مزارع و همسایگان حمله می‌کردند. وقتی انقلابی‌ها وفاداران مسلح ـ که به «توری» یا «پناهجو» معروف بودند ـ را دستگیر می‌کردند، آنان را نه اسیر جنگی بلکه خائن می‌دانستند و اغلب بی‌درنگ، معمولاً با دار، اعدام می‌کردند.

اعدام وفاداران و خشونت بی‌محاکمه

در سپتامبر ۱۷۷۹، شش وفادار نزدیک «هکنساک» نیوجرسی دستگیر شدند و بدون محاکمه توسط شبه‌نظامیان انقلابی به دار آویخته شدند. به‌طور مشابه، در اکتبر همان سال، دو جاسوس مظنون «توری» در ارتفاعات «هادسون» دستگیر و در همان‌جا تیرباران شدند. این اعدام‌ها به‌عنوان مجازات خیانت توجیه می‌شد.

برای انقلابیون، این کشتار‌ها ابزار بازدارندگی بود؛ برای وفاداران، جنایت. در هر صورت، ماهیت آنها آشکارا سیاسی بود؛ حذف دشمنانی که «جرمشان» تنها وفاداری به سوی اشتباه بود.

دوئل‌های سیاسی با اسلحه

حتی پس از استقلال نیز سیاست آمریکا بر پایه منطقی از خشونت علیه مخالفان استوار ماند.

برای رهبران ملی، دوئل با تپانچه صرفاً مسئله حیثیت نبود، بلکه فرهنگی سیاسی را عادی می‌کرد که در آن شلیک گلوله بخشی از مباحثه تلقی می‌شد.

مشهورترین دوئل، قتل «الکساندر همیلتون» به دست «آرون بر» در سال ۱۸۰۴ بود. اما دهه پیش از آن نیز مملو از رویارویی‌های مشابه بود.

در سال ۱۷۹۸، «هنری بروکهولست لیوینگستون» ـ که بعد‌ها قاضی دیوان عالی آمریکا شد ـ در دوئل «جیمز جونز» را کشت. به‌جای بی‌آبرو شدن، او فردی شریف قلمداد شد. در جمهوری اولیه، حتی قتل نیز وقتی در قالب آیین انجام می‌شد، به سیاست جذب می‌گردید. طنز ماجرا آنکه لیوینگستون در سال ۱۷۸۵ خود از یک سوءقصد جان سالم به‌در برده بود.

در سال ۱۸۰۲، نمایش شرم‌آور دیگری رخ داد: دو جمهوری‌خواه دموکرات نیویورکی، «دیویت کلینتون» و «جان سوارتووت» در «ویهاوکن» نیوجرسی مقابل هم ایستادند. آنها دست‌کم پنج گلوله به سوی یکدیگر شلیک کردند تا اینکه همراهانشان مداخله کردند. هر دو مجروح شدند. در این مورد، نزاع ربطی به اصول سیاسی نداشت؛ چراکه هر دو از یک حزب بودند. اختلاف بر سر تقسیم مناصب بود، اما باز هم به تیراندازی منجر شد، نشان‌دهنده اینکه خشونت مسلحانه تا چه اندازه در حل اختلافات عادی شده بود.

گسترش فرهنگ اسلحه و خشونت سیاسی

ممکن است وسوسه‌انگیز باشد که خشونت سیاسی را بقایای مرحله‌ای «ابتدایی» یا «مرزی» در تاریخ آمریکا دانست، زمانی که سیاستمداران و هوادارانشان فاقد خویشتنداری یا معیار‌های اخلاقی والا بودند. اما چنین تصوری نادرست است.

از پیش از انقلاب به این‌سو، تنبیه بدنی یا حتی قتل، ابزاری برای تحمیل تعلق، ترسیم مرز میان «خودی» و «غیرخودی» و تعیین اینکه چه کسی حق حکومت دارد، بوده است.

خشونت هرگز انحرافی در سیاست آمریکا نبوده است. این پدیده یکی از ویژگی‌های تکرارشونده آن است؛ نه یک استثنا بلکه نیرویی پایدار که در عین ویرانگری، به‌گونه‌ای متناقض مرز‌ها و نظام‌های جدیدی پدید آورده است.

تسلیحات مدرن؛ از ابزار جنگ تا نماد قدرت

این پویایی با گسترش مالکیت اسلحه شدت یافت. در قرن نوزدهم، تولید صنعتی سلاح و قرارداد‌های تهاجمی دولت فدرال، تعداد بیشتری از آنها را وارد گردش کرد. آیین‌های تنبیه کسانی که وفاداری «اشتباه» داشتند، اکنون در قالب هفت‌تیر‌های تولید انبوه و بعد‌ها تفنگ‌های خودکار نمود پیدا کرد.

این سلاح‌های مدرن نه‌تنها ابزار‌های عملی جنگ، جنایت یا دفاع شخصی بودند، بلکه به اشیایی نمادین بدل شدند. آنها تجسم قدرت بودند، معنای فرهنگی حمل می‌کردند و به دارندگانشان این احساس را می‌دادند که مشروعیت را می‌توان از لوله اسلحه به‌دست آورد.

بازخوانی جمله «این ما نیستیم»

به همین دلیل است که عبارت «این ما نیستیم» نادرست به‌نظر می‌رسد. خشونت سیاسی همواره بخشی از داستان آمریکا بوده است؛ نه یک انحراف گذرا و نه رویدادی پراکنده.

انکار این واقعیت، آمریکایی‌ها را در برابر آن بی‌دفاع می‌گذارد. تنها با رویارویی مستقیم با این تاریخ است که مردم آمریکا می‌توانند آغاز به تصور سیاستی کنند که با اسلحه تعریف نشود.

ارسال نظرات
ملی گلد.
x